بامداد

بامداد

نوشته های یک بنده ی خدا
بامداد

بامداد

نوشته های یک بنده ی خدا

ما دیگه رفتنی هستیم !

 گروه فرهنگی مشرق - مادری که در برابر نعش جوان شهید خویش، دشمن را اینگونه تحقیر کرد: «من همین مصطفی را می خواستم، نه مصطفای ترسو را! من علیرضای مصطفی را هم مثل مصطفی بزرگ می کنم!» وقتی که اسم شهدای هسته ای مطرح می شود بسیاری از افراد جامعه می‌گویند: «چرا بیشتر در مورد این شهدا صحبت می کنند؟ انگار فقط همین‌ها شهید هستند! پس شهدای دیگر چه می شوند؟» 


ولی جالب است که بدانیم که با وجود همه‌ی این بحث‌هایی که در رابطه با این شهدا وجود دارد و تبلیغات منفی‌ای که برعلیه معدود فعالیت های انجام گرفته برای شناساندن و معرفی این شهدا وجود دارد، تا به حال کتاب ها و محصولات کمی در رابطه با این شهدا منتشر شده است. 
هشتم آذرماه سالگرد شهادت استاد شهید، مجید شهریاری است. به همین بهانه به سراغ معرفی همه‌ی کتاب‌های منتشر شده در رابطه با شهدای هسته‌ای رفته‌ایم، تا گامی هرچند کوچک را در راستای معرفی بیشتر این شهدا به مخاطبان خود برداریم. 

1. ام وهب قرن بیست و یکم 
آخرین شهید هسته‌ای کشورمان که از سه شهید دیگر نیز جوانتر بود، مادری انقلابی و فعال دارد که داستان‌ها و روایاتی که او از فرزند شهیدش مطرح می کند، سوژه‌ی اصلی کتابی شده است که با همت «رحیم مخدومی» به رشته تحریر در آمده است.  
مادری که در برابر نعش جوان شهید خویش، دشمن را اینگونه تحقیر کرد: «من همین مصطفی را می خواستم، نه مصطفای ترسو را! من علیرضای مصطفی را هم مثل مصطفی بزرگ می کنم!» 


کتاب «من، مادر مصطفی» در بردارنده خاطرات شهید مصطفی احمدی روشن از زبان مادر و همسر شهید و نزدیکان شهید می باشد، برای اولین بار توسط انتشارات «رسول آفتاب» منتشر شده است. 
این کتاب 136 صفحه ‌ای که دارای 15 بخش است، به حدی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است، که ظرف مدت یک سال به چاپ چهارم رسید و این خود بزرگترین گواه برای میزان عطش بالای مخاطبان نسبت به این گونه کتاب‌هاست. 
در بخشی از این کتاب آمده است:  
مصطفی خواب های خوب زیادی دیده بود. یک صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است. گفتم: چی شده؟ نمی‌گفت. اصرار کردم، گفت: «خواب دیدم امام زمان گفت من از شما راضی‌ام.». یک بار دیگر می‌گفت: «دیدم آیت الله خامنه‌ای بالای تپه‌ی سبزی ایستاده و با اون دست جانبازیش روی سرم دست می‌کشه.». گه گاه به خاطر خستگی، نماز صبحش قضا می‌شد. گفتم: اگر تو بخواهی شهید بشی، نماز صبح هات نمی‌گذاره. بعد از مدتی گفت: «من خواب دیدم در صحرای کربلا، پشت امام حسین علیه السلام نماز صبح می‌خونم.» دوستاش تعریف می‌کردن زمانی که دانشجو بود، به اون‌ها گفته بود: «من خواب در خونه‌ی فاطمه سلام الله علیها رو خیلی می‌بینم.» یه بار تعریف کرد: «خواب دیدم پیامبر قبری رو به من نشون می‌ده و می‌گه؛ جایگاه تو این ‌جاست.» 

2. آقا مصطفی دوست داشتنی 

«گفتند طلب علم واجب است، 
اما نگفتند چرا، 
تا ما خودمان چشم و گوش باز کنیم و در اعصار مختلف، 
چراهای مختلفش را ببینیم. 
در یک عصر، علمی را که ناجی دینمان بود، 
در عصری دیگر ناجی حریت و آزادی مان، 
و امروز استقلالمان؛ 
که نگهبان دینمان است و هم نگهبان حریت و آزادی مان. 
وقتی این همه ارزش در گرو علم است، آیا ارزش و جایگاه «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» بر کسی پوشیده می ماند؟ 
ارزش کسی که بر مسند علم نشسته و هم می طهور شهادت را لاجرعه سر کشیده چطور؟ 
ما محرومان درک مقام فقاهت و شهادت، در وصف شهیدان سنگر علم چه می توانیم بگوییم، جز سکوت؟ 
حکایت آقا مصطفی، 
حکایتی چنین است!» 

این مقدمه ای است که دو نویسنده ی جوان کتاب «آقا مصطفی» برای اثر خود نگاشته اند. کتابی که به بررسی گوشه هایی از زندگی این دانشمند پرکار هسته‌ای کشورمان پرداخته است. شهیدی که نه پیشنهاد پست در وزارت نفت را قبول کرد و نه ریاست ایران خودرو، بلکه با تمام توان برای صنعت هسته‌ای کشورش کوشید و در نهایت هم در همین راه به شهادت رسید. 

«احسان ترابی و مهدی نوری» نیز مانند آقای مخدومی به خوبی این نکته را دریافته اند که زندگی شهدای هسته‌ای دارای نکات و سوژه‌های بسیار جذابی می باشد که می توان از دل آن صدها کتاب و فیلم، مستند و نرم افزار تولید کرد. موضوعی که بسیاری از نویسندگان پرتجربه کشورمان نیز از آن غافل مانده‌اند. 

نویسندگان کتاب «آقا مصطفی» در یکی از خاطراتی که در کتاب خود گردآوری و بازنویسی کرده اند، آورده‌اند: «توی جلسه اگر حس می‌کرد راه درست دارد کج می‌شود، رگ گردنی می‌شد. آستین‌هایش را بالا می‌زد و می‌گفت: «تماشا کنید! این پوست و استخوان مال طبقه سوم جامعه است. لای پر قو بزرگ نشده‌ام. درد را هم می‌فهمم. نمی‌گذارم راه مردم دور شود» یکبار هم دو تا از بچه‌های نطنز را به ناحق اخراج کردند. آنقدر ایستاد و پا فشاری کرد تا با سلام و صلوات برشان گرداندند.» 

3. دانشمند عاشورایی 
محرم سال 90، اولین سالگرد دانشمند عاشورایی ای بود که قبل از شهادتش عده‌ای خیلی خوب او را می‌شناختند. عده‌ای خوب می‌دانستند غنی‌سازی ۲۰ درصد اورانیوم و بسیاری پیشرفت‌های علمی ایران در علوم هسته‌ای مدیون تلاش‌های اوست و اگر نباشد، از سرعت این پیشرفت‌ها کاسته خواهد شد. این دسته طیف گسترده‌ای هستند؛ از نخست‌وزیر اسرائیل و روسای موساد و سیا، تا موتور سوار مزدوری که بمب را به بدنه خودروی این استاد شهید چسباند. 


محرم سال 90 بهانه ای شد که شخصیت این دانشمند عاشورایی برای اولین بار در کتابی به نام «شهید علم» تصویر شود. کتابی که ماحصل صد خاطره متفاوت از دوره‌های مختلف زندگی شهید «مجید شهریاری» است که توسط بستگان، دوستان، همکاران و شاگردان وی بیان شده است. 
این کتاب که «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» آن را گردآوری و منتشر کرده است، در 146 صفحه به بررسی ابعاد مختلف زندگی شهید «شهریاری» پرداخته است و برای ایجاد ارتباط بهتر میان مخاطب و شخصیت اصلی کتاب، در بخش پایانی خود تعدادی از تصاویر این شهید را نیز قرار داده است. 

شهید «مجید شهریاری» دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی ایران بود که درتاریخ ۸ آذر ۱۳۸۹ توسط رژیم صهیونیستی و باهمکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل گردید. 

4. آن مردی که شلوار جین می‌پوشید  
چند وقت قبل و بعد از اینکه نخست وزیر رژیم جعلی صهیونیستی، در رابطه با نبود آزادی در ایران صحبت کرد و برای صحبت‌هایش به ایرانی‌هایی استناد کرد که نمی توانند شلوار جین بپوشند، عکسی در فضای مجازی منتشر شد که در آن شهید «داریوش رضایی نژاد» را در حالی که شلوار جین به پا کرده بود و در حال بازی با دختر کوچکش بود، نشان می داد. عکسی که در زیر آن نوشته شده بود، آن مردی را که شلوار جین می پوشید، شما کشتید!  


زندگی این شهید بزرگوار دستمایه نوشتن دفتر دوم، کتاب «شهید علم» شده است. کتابی که بازهم با همت «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» و با بهره گیری از 106 خاطره متفاوت از دوره‌های مختلف زندگی این شهید که توسط بستگان، دوستان، همکارانش بیان شده است، به زیر چاپ رفته است. این 106 خاطره در چهار فصل زندگینامه و خاطرات، مشروح دیدار رهبری با خانواده شهید، گزیده ای از چکیده مقالات علمی شهید رضایی نژاد و تصاویری از ایشان گردآوری شده است. 

یکی از خاطرات این کتاب بدین شرح است: «در بین یکی از قطعاتی که برای یکی از سایت های هسته ای وارد کرده بودیم، یک اخلالگر خیلی کوچک، اما خیلی خطرناک مغناطیسی جاسازی شده بود. آقای رضایی نژاد را از این قضیه مطلع کردیم. ایشان خیلی خونسرد قطعه را بررسی کردند. به من نگاه کردند و گفتند: «دکتر می بینی دارن با ما چه کار می کنن؟»،  گفتم: «داریوش بذار تیم متخصص خنثی سازی بیان، یه وقت آسیب می بینی.» داریوش لبخندی زد و گفت: «دکتر! ما دیگه رفتنی هستیم.» هیچ وقت داریوش را اینقدر معنوی ندیده بودم.» 

5. یادگاران 
مصطفی احمدی روشن راه روشنی است برای ما نسل بعد از انقلاب تا بدانیم هنوز باب جهاد باز است و هنوز مجاهدین بر قاعدین افضل هستند. این شهید بزرگوار که زندگی پر از فراز و نشیبی در مسیر خدمت به بهبود وضعیت علمی به ویژه دانش هسته‌ای کشورمان داشته است، برای باری دیگر به عنوان سوژه برای نگارش کتابی انتخاب شده است که تا به حال برای نشر خاطرات بسیاری از شهدای بزرگ فعالیت کرده است.

مجموعه کتاب یادگاران، که تا به حال مجموعه خاطرات شهدایی همچون همت، بروجردی، باکری، زین الدین و... رفته است، در جلد بیست و دوم این مجموعه به سراغ زندگی شهید مصطفی احمدی روشن رفته است تا کتاب «یادگاران، احمدی روشن» را پدید آورد. 
این کتاب دربردارنده حدود یکصد خاطره از والدین، همسر، دوستان و نزدیکان شهید «مصطفی احمدی روشن است که به کوشش «مرتضی قاضی» به نگارش درآمده است.


با همه این‌ها باید گفت که وجود تنها 5 کتاب در رابطه با چهار شهیدی که تازه به شهادت رسیدند و جمع آوری و ثبت خاطرات آن‌ها از خانوادشان، دوستان و همکارنشان کار نه چندان سختی است، خود بیان کننده‌ی اوج مظلومیت شهدا به ویژه شهدای هسته‌ای کشورمان است. نباید از این نکته غافل شد که هنوز هیچ اثر رسمی در رابطه با شهید «مسعود علیمحمدی» به چاپ نرسیده است و باید در این رابطه اعتراف کرد که کتاب‌های بسیاری در این حوزه باید موجود می بودند و هنوز اثری از آن‌ها نیست!


http://rajanews.com/detail.asp?id=175016

اخباری گری شیعی ، نهضتی همچون وهابیت و سلفی گری !!


سلام ...


این روزها دوستان زیادی روایت تعریف می کنند ، حالا خوب یا بد ، کاری ندارم ولی اینجا یک ترسی عارض شده که اینهمه تاکید به روایت ما رو دوباره به ورطه ی خطرناک " اخباری گری " بندازه .... 


متاسفانه با تکیه بر این روایات می بینیم که یک عده از دوستان وارد فاز " هر چه پیش آید ، خوش آید " شدند و عملا از تلاش و کوشش دست برداشتند  ...

البته بنده نمی گم که راضی بودن و توکل به خدا، و امید داشتن به آینده بده ولیکن ترس می ره که به صورت نا خود آگاه وارد این مسائل اخباری گری شویم ....



برای آشنایی با اخباری گری از نگاه شهید مطهری ، به این مقاله مراجعه کنید ...


«نگاهی به تاریخچه، عقاید و افکار مکتب اخباری گری» برگرفته از آثار استاد مطهری

آیا مادر امام سجاد،شهربانو دختر یزدگرد بوده؟


به گزارش مشرق به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ به گفته‎ی بیشتر مورخان، مادر امام علی بن الحسین(ع)، دختر یزدگرد سوم ـ آخرین پادشاه ساسانی ـ است؛ اما در اسم و چگونگی ازدواج این بانو با امام حسین(ع) اختلاف بسیاری است ؛ چنان که اسامی وی تا چهارده و حتی هفده اسم گزارش شده است.

 
 با تمام تلاش‎ها و پی‎گیری‎هایی که بعضی از محققان و نویسندگان درباره‎ی آن انجام داده‎اند، نظر دقیق و قانع کننده‎ای ارائه نشده است. تحقیق و نقد و بررسی در این موضوع در دهه‎های اخیر از آن جهت بیش‎تر صورت گرفته است که برخی از خاورشناسان مغرض و دشمن مکتب تشیّع و به پیروی از آنان بعضی از نویسندگان مسلمان، ازدواج امام حسین(ع) با شاهزاده خانم ایرانی و انتساب خاندان رسالت به دودمان ساسانی را علت گرایش ایرانیان به اهل‎بیت(ع) و در نتیجه پذیرش مکتب تشیّع معرفی کرده‎اند و اعتقاد شیعیان را به حق الهی ائمه‎ی اطهار(ع)، از بقایای اعتقاد قدیمی ایرانیان به «فره‎ی ایزدی» پادشاه ساسانی دانسته‎اند؛زیرا پادشاهان ساسانی خود را آسمانی نژاد می‎دانستند و برای خود مقامی نیمه خدایی و فوق بشری قائل بودند و کیش زرتشت آن روزگار نیز این نوع تفکر را تأیید می‎کرد.

 
بعضی از محققان، تمام یا بیشتر اخباری را که در این باره وجود دارد و همچنین اخبار معدودی را که بر ام‎ولد بودن مادر امام سجاد(ع) دلالت دارند، جمع‎آوری و آن‎ها را مورد نقد و بررسی قرار داده‎اند.

 
 
 
باید توجه داشت که هر چند اصل ماجرا شهرت بسزایی دارد و در کهن‎ترین متون تاریخی شیعه، چون وقعة الصفین،تاریخ یعقوبی و بصائر الدرجات که همگی در قرن سوم تألیف یافته‎اند، نقل شده است، اما اختلاف میان مفاد این روایات و عدم سازگاری پاره‎ای از آن‎ها با روایات فتوحات و غیره، آن قدر چشمگیر است که محققان معاصر، اصل داستان شهربانو و ازدواج وی با امام حسین(ع) و ولادت امام سجاد(ع) از شاهزاده خانم ایرانی را مشکوک دانسته‎اند؛ چنان که استاد مطهری پس از تشکیک در این باره می‎نویسد:

 
«ادوارد براون از کسانی است که داستان را مجعول می‎داند. کریستن‎سن نیز قضیه را مشکوک تلقی می‎کند و همین طور سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران آن را افسانه می‎داند.»

 
علاوه بر این ، از صدها سال پیش محدثان و نسب‎دانان بر مضمون این روایات خرده گرفته‎اند و به انکار آن پرداخته‎اند. ابن عنبة یکی از نسب‎شناسان معروف علوی (متوفی 828 هـ ق) در این باره می‎نویسد: «خداوند، علی بن الحسین(ع) را به فرزندزادگی پیغمبر(ص)، از پادشاه‎زادگی بی‎نیاز فرموده است، آن هم دختری که بر سنت اسلامی متولد نشده است. اگر پادشاهی موجب شرف بود، باید عجم بر عرب و بنی قحطان بر بنی عدنان فضیلت داشته باشند.»

 
وی ـ پس از این که می‎گوید: قول مشهور آن است که مادر امام سجاد(ع) دختر یزدگرد سوم و نامش شاه زنان می‎باشد ـ در پایان می‎افراید: بسیاری از نسب‎شناسان و مورخان این قول را نپذیرفته‎اند. بنا به گفته‎ی آنها دختران یزد‎گرد همراه او به خراسان رفتند.

 
دلیل دیگری که اصل داستان را خدشه‎دار می‎کند، سندی است که نشان می‎دهد آغاز سده‎ی دوم هجری، شاهزاده خانم ایرانی در خاندان هاشمی ناشناخته بوده است. این سند، نامه منصور دوانیقی در پاسخ به محمد بن عبدالله بن حسن ـ مشهور به نفس زکیه ـ است. محمد در نامه‎ای به منصور، و پس از آن‎که خود را مهدی امت خوانده و امامت و خلافت را حق خود دانسته است، منصور را به اطاعت خود فرا می‎خواند. منصور در پاسخ او نامه‎ای طولانی و تهدیدآمیز می‎نویسد و در ضمن می‎گوید: پس از رحلت رسول خدا(ص) در خاندان شما برتر از علی بن الحسین(ع) متولد نشده و مادر او ام‎ولد بود.

 
نوشتن ام‎ولد، تحقیری است که منصور بن محمد بن عیدالله روا می‎دارد. این نامه که طبری در حوادث سال 145 هجری آورده، نیم قرن پس از رحلت امام علی بن الحسین(ع) نوشته شده است که در آن زمان بسیاری از هاشمیان زنده بودند. اگر داستان اسیر شدن شهربانو و آوردن او به مسجد مدینه و نیز اگر دختر یزدگرد بودن مادر حضرت درست می‎بود،منصور چنان تعبیری به کار نمی‎برد و اگر ادعای دروغی کرده بود، محمد سخنش را در دهانش می‎شکست و به او پاسخ می‎داد که مادر علی بن الحسین(ع) شاهزاده بوده است نه کنیز.

 
نکته دیگر آن که مورخان هنگام شرح جنگ‎های مسلمانان و ایرانیان، داستان حرکت و عقب‎نشینی یزدگرد را از نقطه‎ای به نقطه‎ی دیگر به تفصیل نوشته‎اند. براساس این گزارش‎ها، یزدگرد و خاندان او هیچ‎گاه در میدان جنگ نبوده‎اند.

 
 زمانی که جنگ قادسیه شروع شد، یزدگرد در مداین بود و پیش از آمدن مسلمانان از مداین به حلوان رفت؛ سپس از حلوان به اصفهان و از آن جا به اصطخر و کرمان و مرو گریخت.در این عقب نشینی‎ها، یزدگرد نه تنها زنان، خویشاوندان و خزانه‎ی خود را همراه داشته است، بلکه آشپزان، رامشگران و یوزبانان او نیز همراه وی بوده‎اند.

 
 بنابراین، دختران او کجا، کی و چگونه به اسارت مسلمانان درآمدند؟ البته با وجود قراین و شواهد ذکر شده، احتمالاً در فتح مداین کنیزکانی اسیر شده‎اند؛ چنان که مجالد بن سعید از شعبی نقل می‎کند: «در روز فتح مداین، مسلمانان از کنیزان کسرا، تنی چند به اسارت گرفتند که مادر من یکی از آنان است.»نیز بعید نیست که در فتح خراسان و شرق ایران دخترانی اسیر شده باشند؛ چنان که بلاذری می‎نویسد: «گفته‎اند مادر علی بن الحسین(ع) سجستانی (سیستانی) است.»و احتمال دارد که امام حسین(ع) یکی از این زنان را به همسری گرفته و امام علی بن الحسین(ع) از او متولد شده باشد.

 
در پایان، مناسب است به شعری منسوب به ابوالأسود دئلی که در کتاب شریف «اصول کافی» آمده است، اشاره شود. شعر یاد شده چنین است:

 
و ان غلاماً بین کسری و هاشم لاکرم مَن نیطت به التمائم

ترجمه: پسری که از یک سو به کسری و از سوی دیگر به هاشم می‎رسد، گرامی‎ترین فرزندی است که به او بازوبند بسته‎اند.

اگر چه این بیت در یکی از معتبرترین کتاب‎های شیعه آمده است؛ اما استدلال به آن به دلایل زیر مخدوش است:

 
1. چنین بیتی در دیوان ابوالاسود یافت نشده است و فقط در بعضی از منابع که کهن‎ترین آن‎ها اصول کافی است، به ابوالاسود نسبت داده شده است.

 
2. بر فرض قبول انتساب شعر به ابوالاسود، این که مراد از «غلاماً بین کسری و هاشم» امام سجاد(ع) باشد، نه شخص دیگری از هاشمیان، نیاز به اثبات تاریخی دارد.

 
3. احتمال دوم در معنای ان «غلاماً بین کسری و هاشم» آن است که مراد از کسری، نژاد وتبار شاهان ساسانی یزدگرد سوم نیست، بلکه مراد نژاد و تبار فارسی و عجمی است؛ بنابراین احتمال، معنای بیت چنین می‎شود: پسری که از یک سو به فارس و از سوی دیگر به هاشم می‎رسد، یعنی مادرش عجمی است. حال با این احتمال دیگر نمی‎توان برای اثبات مدعا به این شعر استدلال کرد؛ چرا که تبار عجمی داشتن، یعنی ایرانی بودن؛ اما از تبار پاشاهان ساسانی بودن، از شعر استفاده نمی‎شود.

 
4. سبک شعر و مفاد و مضمون آن با مولود خاندانی که به سنت‎های موروثی پای‎بند هستند، مناسب‎تر است تا به مولود خاندان امامت، به ویژه کسی که خود امام و نیز فرزند و پدر امام است.

پی نوشتها:

 منبع: نهضت عاشورا (تحریف‌ها و شبهه‌ها)


http://www.mashreghnews.ir/fa/news/266996/%D8%A2%D9%8A%D8%A7-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B3%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%88-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D9%8A%D8%B2%D8%AF%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%87

خبری چند از سوریه ....

السلام علیک یا اباعدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک


سلام


مطمئنم به دلیل پوشش بسیار بد و ضعیف رسانه ای اخبار سوریه خبر ندارید پس سریع میرم سر اصل مطلب



در غوطه شرقی سوریه، در حمله غافلگیرانه واز اون بدتر عقب نشینی احمقانه نیروهای ارتش سوریه به سبک ارتش ایران در عملیات هویزه و در محاصره افتادن شهید علم الهدی و یارانش ... اینبار فرزندان زهرا ، علی مرتضی، سیدالشهدا ، سید حسن نصرالله که دست پروردگان معنوی سیدروح الله و سیدعلی هستند ... در محاصره ای نابرابر افتاده اند


در نبردی که گفته میشود نبرد 60 نفر در مقابل بیش از 5000 نیروی مستقر در منطقه غوطه شرقی  است ( که در محاصره قرار گرفته بودند توسط نیروهای ارتش سوریه و حزب الله و علوی ها و عراقی ها و افغانی ها) و همچنین نیروهایی که از خارج منطقه محاصره شده به قصد شکستن محاصره وارد منطقه شدند ( و غالبا سعودی و پرورش یافته عربستان هستند) 


تاکنون به صورت رسمی 25 شهید اعلام از حزب الله اعلام شده و لازم به ذکر است که چون مقتدایشان سیدالشهدا ... سرهای اغلب شان پس از شهادت بر سر نیزه ها رفته ...


سلام بر علمداران غریب و مظلوم و گمنام سیدالشهدا در سوریه ... سلام


برای سلامتی و سرفرازی فرزندان زهرای اطهر صلوات


برای ظهور حجت و ولی امرمان ، مهدی روحی فداه ، صلوات



یا حق


________


بر گرفته از وبلاگ کوماندانته ...


http://rommel.blogfa.com/

جام زهر یا بادا بادا مبارک بادا !!!

سلام

این سر مقاله ی کیهان هست ، چون آرشیو نداره ، اینجا می گذارمش ......


______________


داستان راستان در ایستگاه ژنو(یادداشت روز)
1- افسانه نیست، متن تاریخ است. در شهر غوغایی شد وقتی خبر آمد دشمن چند برابر جمعیت مسلمانان سپاه فراهم کرده و تا چند وقت دیگر به مدینه می‌رسد. انگار زلزله آمده باشد .نه انگار، که حتماً زلزله آمده بود. شهر به هم ریخت از این خبر بد. تا دیروز همه در یک صف بودند و امیدوار قطعی به پیروزی. اما گویا ورق برگشته بود. به زودی قرار بود مدینه به محاصره دشمن بیفتد و از بالا و پایین شهر هجوم بیاورند. عجب مخمصه‌ای، گویا هیچ راه خلاصی متصور نبود. نبود که گروهی گفتند ای مردم یثرب اینجا، جای شما نیست، پس برگردید و به خانه‌های خود پناه ببرید.یک چاره مانده بود؛ کندن خندق در بخشی از اطراف شهر برای مهار تاخت و تاز دشمن... که آن هم پهلوان دشمن نامردی نکرد و از همان خندق عبور کرد و عربده کشید. «کجاست قهرمان شما که او را بکشم و به بهشت برود. یا او مرا بکشد و به ادعای شما به جهنم بروم»!
2- هنوز سپاه دشمن نرسیده بود اما رعب آن پیشاپیش تاخته بود. تاریخ می‌گوید مسلمانان با سختی تمام مشغول حفر خندق بودند که به سنگی بزرگ رسیدند و هر چه کردند نتوانستند آن را از سر راه بردارند. تاریخ می‌گوید به پیامبر اعظم(ص) خبر دادند و حضرت خود آمد و کلنگ را گرفت و ضربتی به سنگ زد. از این ضربت برقی جهید و قسمتی از سنگ متلاشی شد. رسول خدا(ص) تکبیر گفت و جمعیت به تأسی الله‌اکبر گفتند. پیامبر ضربت دوم را زد، برقی دیگر از سنگ برخاست، حضرت تکبیر گفت و حاضران هم. ضربت سوم که فرود آمد، باقی‌مانده سنگ متلاشی شد و جمعیت برای بار سوم به تأسی از پیامبر خدا تکبیر گفتند. تاریخ می‌گوید سلمان از ماجرای تکبیرها پرسید و پیامبر فرمود در میان برق اول، سرزمین حیره و قصرهای پادشاهان ایران را دیدم و جبرئیل بشارت داد که امت من بر آنها پیروز می‌شوند. در ضربت و جرقه دوم قصرهای شام و روم را دیدم و بشارت پیروزی را شنیدم و در ضربت سوم و برق برخاسته از آن، قصرهای صنعا و یمن را مشاهده کردم. جبرئیل خبر داد که امت من بر آنها پیروز خواهند شد. بشارت باد بر شما ای مسلمانان!
3- دشمن هنوز در راه بود. آنان که ایمان عاریه‌ای داشتند یا در زمره منافقین بودند، به هم نگاه کردند و زمزمه کردند که عجب سخنان عجیبی- و نعو‌ذبالله- چه حرف‌های باطلی! او از مدینه، ایران و روم و شام و یمن را می‌بیند و خبر فتح می‌دهد حال آن که اکنون در چنگال مشتی عرب گرفتار شده است؟! آیه نازل شد و اولین فاصله را میان راستان و ناراستان گذاشت. «و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غروراً. و آن هنگام که منافقان و بیماردلان می‌گفتند خدا و فرستاده او وعده‌ای جز دروغ و فریب به ما ندادند.» وقتی فشار دشمن شدت گرفت، گویا قیامت بر پا شد. «و اخرجت الارض اثقالها». هر کس در زمینه و سینه خود هر چه داشت، بیرون ریخت. چند آیه بعد در سوره احزاب می‌فرماید «هنگامی که مؤمنان لشکر احزاب را دیدند گفتند این همان وعده خدا و فرستاده اوست. و خدا و فرستاده او راست گفتند و این ماجرا جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود. من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ...
4- تاریخ می‌گوید آنجا که در برابر عربده پهلوان دشمن هر کس خود را پشت دیگری می‌کشید و پنهان می‌کرد، علی(ع) پسر ابوطالب برخاست و به پیامبر(ص) عرض کرد من به مصاف او می‌روم. تاریخ انکار ندارد. با ضربت علی(ع)- که برتر از عبادت جن و انس لقب گرفت- ورق برگشت و نصرت الهی نازل شد. رسول خدا(ص) در آن هنگامه بیش از همه برای علی نگران بود... آن جنگ با همه تلخی‌هایش به سرنوشتی شیرین انجامید، اگر چه حکایت مردی و نامردی، ایستادگی یا جا زدن و خالی کردن میدان سرلوحه داستان جنگ احزاب شد. عار و افتخارهای این جنگ برای همیشه در سینه تاریخ ماند. قریب 30 سال بعد امیرمؤمنان فرمود خداوند چون صدق ما را دید، نصرت و پیروزی خود را بر ما نازل فرمود و نکبت و خواری را بر دشمنان فرو فرستاد. و فرمود من هنگامی برای اقامه امر خدا برخاستم که دیگران فشل شده بودند
5- گروهی برای مذاکرات ژنو عزا گرفته‌اند که ترکمانچای امضا شد و جام زهر بود و گروهی دیگر چنان ذوق‌زده و شادمان که گویا- و می‌گویند!- بزرگ‌ترین توافق قرن امضا شده و بزرگ‌ترین پیروزی تاریخ 34 ساله به دست آمده است.باید جشن گرفت یا عزادار بود؟ مقتدای انقلاب که از همه ما غیورترند، 12آبان در جمع دانشجویان با اطمینان و آرامش تمام فرمودند باذن‌الله از مذاکرات ضرری نمی‌کنیم. این سخن و باور، نه اینکه متعلق به اقتدار امروز انقلاب و نظام باشد؛ 10 سال پیش که شرق و غرب ایران در محاصره مهاجمان بی‌سر و پا بود و در مجلس جماعتی دون‌شأن ملت ایران نامه سر کشیدن جام تسلیم را می‌نوشتند، مقتدای انقلاب در همان حال و هوا در دیدار با نمایندگان مجلس به این آیت‌الهی استناد کردند که «هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم و لله جنود‌السماوات والارض.»
نه اینکه عارضه رنج بار نفاق برخی خواص را فراموش کنیم یا از هزینه‌های بزرگی که آن روز به ملت و کشور تحمیل کردند غافل شویم. نه، جبریتی در کار نیست که باید در مسیر حرکت با بیشترین هزینه پیش رفت. اگر ایمان و تقوا ره توشه مسیر کاروان یک ملت شود، حتماً با حداقل هزینه می‌توان بیشترین پیروزی‌ها را داشت. اما سخن این است که مؤمن، رشیدتر و استوارتر از این حرف‌هاست که به اندک بالا و پایین شدنی، دچار سردی و گرمی شود، چنان که انسان‌های عادی دچار می‌شوند و خود را در هر دو صورت هزینه دادن یا دستاورد گم می‌کنند. ما در همین 10 سال با همه دشواری‌ها و دشمنی‌ها و کج‌تابی‌ها و کم گذاشتن‌ها و جفاها و کم فروشی‌ها و بی‌وفایی‌ها، پیش آمده‌ایم و راه و مقصد را با همه تندبادها گم نکرده‌ایم. توافق موقت و 6 ماهه ژنو نیز با همه اهمیت برای ما صرفاً یک ایستگاه در یک مسیر و روند پیش‌بینی شده به سوی مقصد است و نه بیشتر، چندان که برخی تصور یا القا می‌کنند. نه اولین توافق ما با غرب است و نه احتمالاً آخرین آن. می‌شود به این توافق نیز از نگاه فنی و حقوقی و سیاسی نمره داد و اجزاء آن را ارزیابی کرد. اما هر چه باشد، مقصد نیست.

6- خطاست و خطای راهبردی مهمی هم هست که نقشه غرب آسیا (خاورمیانه سابق) و موقعیت ایران از پشت عینک محدود مذاکرات ژنو دیده شود. این مذاکرات با همه اهمیت قطعه‌ای از پازل بزرگ مصاف با جبهه استکبار است. بخشی از یک جبهه است و نه چهار سوق بازار معامله. نباید خواب رفت یا اجازه داد دشمن و هم‌زبانان او مردم را خواب کنند که بله، سوءتفاهمی بود با غرب که برطرف شد و دوره آشتی‌کنان است و تابوی مذاکره با آمریکا و خط مقاومت با هم شکست و بادا بادا مبارک بادا! و از مخمصه درآمده‌ایم و به ماه عسل رسیده‌ایم و از این تعابیر که متأسفانه در ادبیات برخی سیاسیون نیز دیده می‌شود؛ نظیر مصاحبه‌ای که یکی از همین چهره‌ها با روزنامه فایننشال تایمز کرد. خودمان را گول نزنیم که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها تا حالا تندرو بودند و حالا میانه‌روهایی در بین آنها پیدا شده‌اند که اهل تعاملند، یا بدتر؛ آنها اهل تعامل و معامله بودند و این طرف آمادگی تعامل نبود. کسی که در میانه میدان جنگ بخوابد، دشمن تایم‌اوت استراحت به او نمی‌دهد هیچ، که شبیخون هم می‌زند. درست مانند کاری که در فتنه سال 88 با استفاده از خواب‌زدگی یا در خودماندگی برخی نخبگان ما کردند یا شبیخون اقتصادی که 2 سال بعد در روز روشن سامان دادند اما برخی مسئولان دولتی و حریفان انتخاباتی و سیاسی آنها چنان سرگرم لجبازی و گریبانگیری با هم بودند که فقط بر جرئت هجوم خصم افزودند.
7- از دولت جمهوری اسلامی که خط مقدم نبرد است باید پشتیبانی همه‌جانبه کرد، چه محمود احمدی‌نژاد در راس آن باشد و چه حسن روحانی. توافقی که دولت پای آن می‌رود چه بیانیه تهران در سال 89 باشد و چه بیانیه ژنو در سال 92، پای آن باید به مثابه یک جبهه منسجم ایستاد. البته لابد حق دارد مشاور خارج‌نشین آقای کروبی از برخی دوستان خود بپرسد که چطور بیانیه 3 سال پیش، ترکمانچای بود که به مراتب‌ بهتر از توافق ژنو بود و حالا این بیانیه شده، توافق و پیروزی بزرگ قرن؟! فراوان از این سوال می‌توان پیش کشید و پرسید اما باید افق‌هایی دورتر و مصالحی عالی‌تر را در کانون توجه داشت. ارم ببصرک اقصی القوم. نهایت جبهه دشمن را ببین! همه موظفند از نگاه‌های نوک دماغی، قبیله‌ای، انتخاباتی، حزبی و جناحی بپرهیزند. اگر یک ملتیم که هستیم، هنر نیست از صلح با جهان غرب سخن گفتن و در داخل رقابت‌های انتخاباتی را به صف‌بندی اعتدالیون و افراطیون تبدیل کردن و سپس همین نگاه مغشوش را به پس از انتخابات سرایت دادن و در آتش اختلاف، هیزم افکندن.
هنر نیست پیشینیان خود را سیاهی مطلق نمایاندن و انصاف در قضاوت به خرج ندادن. هنر نیست نگاه آدام اسمیتی- که در اقتصاد سرمایه‌دار غرب شکست خورد- به فرهنگ یک کشور داشتن. تا کی قرار است هر صاحب منصبی با تخطئه مدیر قبلی، خود را ثابت کند؟ انصاف را اگر گم نکنیم، جا دارد وقتی بی‌تدبیری‌ها و کج‌رفتاری‌های آخر کار یک دولتمرد را- به حق و به جا- نقد می‌کنیم و تورم 40 درصدی را رکورد سی و چهار سال گذشته معرفی می‌کنیم، منصفانه بگوییم رکورد اصلی تورم مربوط به دولت دیگری در سال 74 بود که اتفاقا آن دولت درگیر تحریم‌های ظالمانه دشمن نبود و بدون تحریم، رکورد 49 درصدی را برجای گذاشت و حالا شاکله آن دولت، شاکله دولت ما هم هست. البته انصاف این است که توقع نداشته باشیم دولتی در 100 روزگی، تغییر و تحول اساسی مثلا در حوزه بهبود وضعیت اقتصادی ایجاد کند... این قصه ملال‌آور می‌شود و کاش افق نگاه تک تک ما به جایی برسد که این نزاع‌های حیدری- نعمتی را به سر آوریم و نگاه ملت را از دشمن اصلی منحرف نکنیم.
8- داستان راستان، فراز و نشیب پیدا کرد. قلم اگر بخواهد به اصل داستان برگردد و حق مطلب را ادا کند، نمی‌تواند از گمنامان عزت‌آفرین یاد نکند. مولا و مقتدای ما درباره یکی از همین گمنامان نام‌آور- مرحوم عبدالله والی- فرمود مجاهدت‌های امثال این مرحوم در گمنامی و بدون تابلو و سروصدا و تبلیغات، مانند بتون و سیمان در بنای جمهوری اسلامی تزریق می‌شود و آن را محکم می‌کند. در همین ماه‌ها و سال‌هایی که اغلب ماها کم یا زیاد درگیر دعواهای حیدری- نعمتی بودیم، پاکباختگان راست قامتی بودند که با گمنامی به دفاع از حرم مطهر حضرت زینب سلام‌الله علیها شتافتند و با خون شریف خویش به علمدار کربلا تأسی کردند. یکی همین شهید عزیز رسول خلیلی که پیکر پاکش در گمنامی تشییع و تدفین شد اما وصیت‌نامه او هر دلی را به تب و تاب می‌اندازد. و دیگری شهید هادی باغبانی که مادر گرامی‌ وی بر سر جنازه فرزند جز همین چند جمله نگفت؛ مادرت برات بمیره... خدایا قبول کن از ما... رضایم به رضای تو!

محمد ایمانی


http://www.kayhan.ir/920907/2.htm#N200

____________



امثال بنده ، دچار سردی و گرمی شده ایم ...


فعلا زبان به کام می گیریم تا 6 ماه دیگر ...


فوق فوقش باز احمدی نژاد دیگری خواهد آمد که تمام این موارد را به کناری بزند ... به امید خدا در آن روز از لحاظ نظامی آنقدر قدرتمند شده ایم که دشمن دیگر از تمام گزینه سخن به میان نیاورد ....


البته می پندارم که دشمن خود را رسوا می کند و این رسوایی باعث بیداری عده ای خواهد شد ...